کـمـان

در بیکران آسمان

کـمـان

در بیکران آسمان

توهین به شعور مخاطب

دیشب که سریال نرگس پخش می‌شد  نمی‌دونم این موضوع انرژی هسته‌ای چطور سر و کلش پیدا شد. مساله‌ای که هیچ ربطی به داستان نداشت و معلوم بود که کاملا سفارشی وسط سریال گنجونده شده. آدم یاد سخنرانی شهرستانی‌های احمدی‌نژاد می‌افتاد که انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست.

سوء استفاده از وقت مخاطبان سریال و به مسخره گرفتن شعور اونها رو به مدیران سیما تبریک می‌گم.

نکته

امروز توی دنیای وبلاگ‌ها در حال گشت و گذار بودم که به "راز نو" برخوردم و این مطالب برام جالب بود. بد نیست شما هم بخونید:

* درس اول: یه روز مسوول فروش، منشی دفتر، و مدیر شرکت برای ناهار به سمت سلف قدم می زدند... یهو یه چراغ جادو روی زمین پیدا می کنن و روی اون رو مالش میدن و جن چراغ ظاهر میشه... جن میگه: من برای هر کدوم از شما یک آرزو برآورده می کنم... منشی می پره جلو و میگه «اول من، اول من!... من می خوام که توی باهاماس باشم، سوار یه قایق بادبانی شیک باشم و هیچ نگرانی و غمی از دنیا نداشته باشم»... پوووف منشی ناپدید میشه... بعد مسوول فروش می پره جلو و میگه: حالا من، حالا من!... من می خوام توی هاوایی کنار ساحل لم بدم، یه ماساژور شخصی و یه منبع بی انتهای آبجو داشته باشم و تمام عمرم حال کنم»... پوووف! مسوول فروش هم ناپدید میشه... بعد جن به مدیر میگه: حالا نوبت توئه... مدیر میگه: «من می خوام که اون دو تا هر دوشون بعد از ناهار توی شرکت باشن
نتیجهء اخلاقی: همیشه اجازه بده که رئیست اول صحبت کنه

* درس دوم: یه کلاغ روی یه درخت نشسته بود و تمام روز بیکار بود و هیچ کاری نمی کرد... یه خرگوش از کلاغ پرسید: منم می تونم مثل تو تمام روز بیکار بشینم و هیچ کاری نکنم؟ کلاغ جواب داد: البته که می تونی!... خرگوش روی زمین کنار درخت نشست و مشغول استراحت شد... یهو روباه پرید خرگوش رو گرفت و خورد .
نتیجهء اخلاقی: برای اینکه بیکار بشینی و هیچ کاری نکنی، باید اون بالا بالاها نشسته باشی

* درس سوم: یه روز یه کشیش به یه راهبه پیشنهاد می کنه که با ماشین برسوندش به مقصدش... راهبه سوار میشه و راه میفتن... چند دقیقهء بعد راهبه پاهاش رو روی هم میندازه و کشیش زیر چشمی یه نگاهی به پای راهبه میندازه... راهبه میگه: پدر روحانی ، روایت مقدس رو به خاطر بیار... کشیش قرمز میشه و به جاده خیره میشه... چند دقیقه بعد بازم شیطون وارد عمل میشه و کشیش موقع عوض کردن دنده ، بازوش رو با پای راهبه تماس میده... راهبه باز میگه: پدر روحانی! روایت مقدس  رو به خاطر بیار!... کشیش زیر لب یه فحش میده و بیخیال میشه و راهبه رو به مقصدش می رسونه... بعد از اینکه کشیش به کلیسا بر می گرده سریع میدوه و از توی کتاب روایت مقدس رو پیدا می کنه و می بینه که نوشته: «به پیش برو و عمل خود را پیگیری کن... کار خود را ادامه بده و بدان که به جلال و شادمانی که می خواهی می رسی.
نتیجهءاخلاقی: اگه توی شغلت از اطلاعات شغلی خودت کاملا آگاه نباشی، فرصتهای بزرگی رو از دست میدی

* درس چهارم: بلافاصله بعد از اینکه زن پیتر از زیر دوش حمام بیرون اومد پیتر وارد حمام شد... همون موقع زنگ در خونه به صدا در اومد... زن پیتر یه حوله دور خودش پیچید و رفت تا در رو باز کنه... همسایه شون -رابرت- پشت در ایستاده بود... تا رابرت زن پیتر رو دید گفت: همین الان چند دلار بهت میدم اگه اون حوله رو بندازی زمین!... بعد از چند لحظه تفکر، زن پیتر حوله رو میندازه و رابرت چند ثانیه تماشا می کنه و چند دلار به زن پیتر میده و میره... زن دوباره حوله رو دور خودش پیچید و به حمام برگشت... پیتر پرسید: کی بود زنگ زد؟ زن جواب داد: رابرت همسایه مون بود... پیتر گفت: خوبه... چیزی در مورد چند دلاری که به من بدهکار بود گفت؟
نتیجهء اخلاقی: اگه شما اطلاعات حساس مشترک با کسی دارید که به اعتبار و آبرو مربوط میشه، همیشه باید در وضعیتی باشید که بتونید از اتفاقات قابل اجتناب جلوگیری کنید

* درس پنجم: من خیلی خوشحال بودم... من و نامزدم قرار ازدواجمون رو گذاشته بودیم... والدینم خیلی کمکم کردند... دوستانم خیلی تشویقم کردند و نامزدم هم دختر فوق العاده ای بود... فقط یه چیز من رو یه کم نگران می کرد و اون هم خواهر نامزدم بود... اون دختر باحال، زیبا و جذابی بود که گاهی اوقات بی پروا با من شوخی های ناجوری می کرد و باعث می شد که من احساس راحتی نداشته باشم... یه روز خواهر نامزدم با من تماس گرفت و از من خواست که برم خونه شون برای انتخاب مدعوین عروسی... سوار ماشینم شدم و وقتی رفتم اونجا اون تنها بود و بلافاصله رک و راست به من گفت: اگه همین الان چند دلار به من بدی بعدش حاضرم با تو ...! من شوکه شده بودم و نمی تونستم حرف بزنم... اون گفت: من میرم توی اتاق خواب و اگه تو مایل به این کار هستی بیا پیشم... وقتی که داشت از پله ها بالا می رفت من بهش خیره شده بودم و بعد از رفتنش چند دقیقه ایستادم و بعد به طرف در ساختمون برگشتم و از خونه خارج شدم... یهو با چهرهء نامزدم و چشمهای اشک آلود پدر نامزدم مواجه شدم پدر نامزدم من رو در آغوش گرفت و گفت: تو از امتحان ما موفق بیرون اومدی... ما خیلی خوشحالیم که چنین دامادی داریم... ما هیچکس بهتر از تو نمی تونستیم برای دخترمون پیدا کنیم... به خانوادهء ما خوش اومدی!
نتیجه اخلاقی: همیشه کیف پولتون رو توی داشبورد ماشینتون بذارید.

تا حالا گزارش تصویری از تمرین تیم ملی شنا و شیرجه دیده بودید؟ اون هم با این کیفیت؟

بقیه عکس‌ها که دستپخت حامیان احمدی‌نژاده اینجا و اینجاست.

مهرورزی که راه را اشتباه می‌رفت

امروز الهام اعلام کرد که رییس جمهور در گفت‌وگو با مردم عوامل پشت پرده گرانی‌ها را افشا می‌کند.

وقتی احمدی‌نژاد در همدان اعلام کرد که رسانه‌ها در مورد گرانی جو روانی ایجاد می‌کنند و رسانه‌ها عامل اصلی گرانی هستند، به این فکر نبود که شاید سیاست‌های غلط باعث این موج گرانی شده باشد. چند روز پیش فرهاد رهبر، رییس سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی با پرسش خبرنگار شبکه خبر در مورد گرانی مواجه شد، خیلی آروم و خونسرد انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده گفت: لبنیات گران شده؟ دولت دستور داد ارزان شود، ارزان شد.

امروز هم آمار قابل توجهی از وعده‌های احمدی‌نژاد در همدان به دستم رسید. دولت تصویب کرده بود که ۳ میلیون تومن وام برای اجاره مسکن به مردم همدان پرداخت بشه. به محض اعلام این خبر، قیمت اجاره مسکن در همدان به طرز و حشتناکی بالا رفته در حالی که فقط ۱۵۰۰ نفر وام می‌گیرند و مشمول مهرورزی قرار می‌گیرند.

رییس کمیسیون اجتماعی مجلس هم گفت: یکی از عوامل ایجاد گرانی در کشور سیاست های غلط اقتصادی است، بعنوان مثال وقتی 40 درصد به دستمزد کارگران موقت اضافه می کنیم تصورمان این است که کارفرما آن را از جیب خود پرداخت می کند، در حالیکه کارفرما آن اضافه دستمزد را به قیمت تمام شده کالا و یا خدمات خود اضافه می نماید که آن نیز باعث گرانی آن کالا می شود.

قرار شده امسال 50 هزار وام مسکن در سراسر کشور پرداخت شود ولی این موضوع آنچنان در بوغ تبلیغاتی رفت که قبل از پرداخت این وام ها قیمت مسکن تا 25 درصد افزایش یافت و در واقع پیش از آنکه این پول به دست افراد برسد کیسه تورم به جان آنان مالیده شد.

حالا آقای رییس جمهور بجای اینکه "عوامل پشت پرده گرانی" رو افشا کنه، باید یه کم از وعده‌های بی‌منطق خودش کاهش بده و در پی محبوبیت و دوره دوم ریاست جمهوری نباشه. احمدی‌نژاد باید فکر کنه که عامل اصلی گرانی خود دولت هست و بس!

یک سال پیش

امروز سوم تیر بود. یک سال از روی کار آمدن دولت احمدی‌نژاد گذشت. سال گذشته که این موقع زمان رای‌گیری بود، به حوزه‌های رای‌گیری می‌رفتیم و چون بیشتر در شمال شهر تهران سیر می‌کردیم فکر می‌کردیم که هاشمی رفسنجانی رییس جمهور خواهد شد؛ غافل از اینکه در جنوب شهر اوضاع طور دیگری بود. دلهره و اضطراب لحظه‌ای امانمان نمی‌داد. با خود فکر می‌کردیم اگر احمدی‌نژاد رییس جمهور شود چه بلایی سر کشور خواهد آمد؟ اوضاع بین‌المللی چگونه خواهد شد؟ آیا آزادی‌های سیاسی و اجتماعی محدود می‌شود؟ و آیا اصلا ایران جای زندگی کردن خواهد بود یا خیر؟ در شوخی و جدی خود می‌گفتیم که اگر احمدی‌نژاد رییس جمهور شود زندگی در افغانستان را در بدترین حالت ترجیح می‌دهیم. آنها که وضع مالی بهتری داشتند دبی را برای زندگی مثال می‌زدند و بالاخره هر کس از فردای انتخابات می‌گفت غافل از اینکه روزی خواهد رسید که باید به فکر وعده‌های امروز خود باشند.

ساعت ۱۰:۳۰ شب که اخبار غیر رسمی از پیروزی احمدی‌نژاد حکایت می‌کرد، گذشت زمان را دیگر دوست نداشتیم. در دل‌هایمان می‌گفتیم کاش زمان همین‌جا متوقف شود. هر لحظه که می‌گذشت صحت اخبار بیشتر تایید می‌شد. ساعت ۲۴ ، همان موقع که زمان صفر می‌شود، دیگر امیدی به پیروزی هاشمی نداشتیم.

...

امروز سوم تیر است. یک سال از انتخاب احمدی‌نژاد می‌گذرد. اگر واقع‌بینانه بنگریم، وضعمان در عرصه بین‌المللی چندان مساعد نیست. دولتی که با وعده نفت بر سر سفره مردم روی کار آمد امروز شعار خود را از اساس نفی می‌کند. رییس جمهور هنوز در سخنرانی‌هایش طوری صحبت می‌کند که گویی هنوز رییس جمهور شدن را باور ندارد و در دوران تبلیغات انتخاباتی سیر می‌کند. طوری صحبت می‌کند که گویی پیامبر بودن باورش شده. وعده‌هایی همچون خدمت و مهرورزی و عدالت گستری هر روز تکرار می‌شوند بدون اینکه اثری عینی داشته باشد. در دانشگاهها انجمن‌های اسلامی به عنوان اصیل‌ترین تشکل دانشجویی در حال قلع و قمع هستند. چنان صحبت می‌کنند که گویی در ۱۶ سال گذشته هیچ کاری نشده و امروز بسان اول انقلاب باید فکر کرد و رفتار کرد.

وزیرانی که باید پاسخگوی عملکرد خود به مردم و رسانه‌ها باشند نه تنها از پاسخ دادن طفره می‌روند، بلکه قبل از بعضی سخنرانی‌ها و پرسش و پاسخ‌ها از طرف زیر مجموعه خود توصیه می‌کنند که سوالات کنترل شده باشند. سخنگویی که باید از حریم دولت دفاع کند و مایه آبروی دولت جمهوری اسلامی شود، در جلسات هفتگی‌اش به متهم کردن خبرنگاران و رسانه‌ها می‌پردازد و شعر و ضرب‌المثل می‌گوید تا به زعم خودش پاسخی کوبنده و محکم داده باشد.

امروز سوم تیر یک ساله شد و من به امید فردایی بهتر به کارم ادامه می‌دهم. به این امید که شکاف میان نخبگان و روشنفکران با مردم را کم کرده و با آگاهی دادن به توده مردم از تکرار تاریخ جلوگیری کنم. شاید امروز وظیفه من این باشد که با نقد مصلحانه دولت، ضعف‌ها کمتر شود و مردم در انتخاب‌های خود غیر از مسائل اقتصادی، ملاک‌های دیگری را هم در نظر بگیرند.

نمی‌خوام بگم باخت حق ما بود،  اما بهتر می‌تونستیم بازی کنیم. بر خلاف خیلی‌ها که برانکو رو مقصر اصلی می‌دونند، من چنین اعتقادی ندارم. اما بهتر می‌تونستیم بازی کنیم. بر خلاف خیلی‌ها که برانکو رو مقصر اصلی می‌دونند، من چنین اعتقادی ندارم.

گزاش سی ۱۳۰ و پنج ناشناس

- بالاخره گزارش سازمان قضایی نیروهای مسلح در مورد سقوط C-130 منتشر شد. ۴ نفر از تیپ ترابری منطقه هوایی مهرآباد و 4 نفر از بخش مراقبت پرواز و تقرب فردوگاه مهرآباد مقصر شناخته شدند. دلایلی که در مورد سقوط هواپیما ذکر شده منطقی به نظر می‌رسه و امیدوارم تا آخر برخورد با متهمان پرونده ادامه داشته باشه. البته این گزارش درباره هویت پنج نفری که هویت‌شون مشخص نشد و هیچ کس و کاری نداشتند و گمنام دفن شدند مطلبی نداره که همین مساله ابهام‌ها رو زیاد می‌کنه. 

- علی دایی اعصاب همه رو خرد کرده امیدوارم مقابل پرتغال توی ترکیب نباشه.

پیامبر صد و بیست و چهار هزار و یکم

از آنجا که از این دولت کریمه هیچ چیز حتی پیامبر شدن احمدی‌نژاد غیر عادی نیست، این سخنان هم طبیعی و معمولی به نظر می‌رسد، مثل همان هاله نور احمدی‌نژاد در سازمان ملل و یا معجزاتش در عربستان! جالب آنکه هیچ کدام از این اظهارات و تشبیهات با مخالفت احمدی‌نژاد روبرو نشده و حتی گاهی در روزهای اول ریاست جمهوری از سوی خودش بیان می‌شد.

رییس دیوان محاسبات کشور : در دو سفر اخیر که به ترکیه و سوریه داشتم، دو نکته توجه من را جلب کرد. در یکی از سفرها که آقای جعفری نیز همراه من بود، شاهد بودیم که آنجا مردم به وجود شما (احمدی‌نژاد) افتخار می‌کردند و حتی در یک جا و محله به برکت وجود شما به ما هدیه دادند و گفتند رییس‌جمهور شما کسی است که یک تنه در برابر استکبار و آمریکا ایستاده است.  در سوریه در شهر تاریخی بصرا که اسم آن را بعضا ممکن است نشنیده باشید، یکی از مسلمانان به من گفت که من معتقدم اگر بنا بود بعد از پیامبر، پیامبری بیاید، آن احمدی‌نژاد بود و این ابراز احساسات برای ما افتخار بزرگی است. در حلب ما افتخار می‌کردیم؛ چرا که در این شهر وقتی راه می‌رفتیم همه به ما احترام می‌گذاشتند و به برکت وجود شما، ما را مورد نوازش و احترام قرار می‌دادند و حتی در جاهایی ما را به چای و بستنی دعوت می‌کردند و می‌گفتند دکتر احمدی‌نژاد رییس‌جمهور ماست. در این کشورها حال و هوای دیگری حاکم بود.

آنچه که در قم دیدم...

برنامه سخنرانی هاشمی رفسنجانی امروز توسط عده‌ای منتسب به دفتر آیت‌الله مصباح با برنامه‌ای سازمان‌یافته متشنج شد. نکته جالب این بود که مسوول دفتر آیت‌الله مصباح هم در بین حاضران دیده شده بود.

 وقتی هاشمی در حال سخنرانی بود، یکی از حاضران به بهانه اینکه قصد پرسیدن سوالی را دارد،  نظم عمومی سالن را به هم زد و در ادامه، اعتراضات به صورت پراکنده اما پشت سر هم و از نقاط مختلف صحن ادامه یافت و هر یک از معترضین با همین بهانه که "قصد پرسیدن سوالی را دارم" نظم را بر هم می‌زدند که با واکنش جمعی از حاضران روبرو شد.
این در حالی بود که هاشمی رفسنجانی سعی می‌کرد با آرام کردن معترضین و جمعیت حاضر، سخنانش را  ادامه دهد اما شخصی روحانی قصد داشت با فریاد زدن و حرکت به سوی جایگاه نظم مراسم را به‌هم بریزد که با واکنش شدید مردم و محافظان هاشمی روبرو شد که به درگیری‌های پراکنده فیزیکی  میان حاضران منجر شد. طرفداران هاشمی هم با شعار «مرگ بر منافق» و «خامنه‌ای زنده باد هاشمی پاینده باد» و «هاشمی هاشمی حمایتت می‌کنیم» و «مرگ بر ضد ولایت فقیه» مخالفت خود را با این نوع حرکات اعلام کردند.
این وضعیت تقریبا تا پایان سخنرانی هاشمی و حتی ترک حرم و پایان مراسم ادامه پیدا کرد.

این گزارش حاکی است سخنرانی هاشمی رفسنجانی و حواشی آن به صورت مستقیم از شبکه یک و شبکه استانی قم در حال پخش بود که به محض شروع بی‌نظمی‌ها شبکه استانی پخش برنامه را قطع کرد اما شبکه یک سیما با وسعت نظر همچنان به پخش برنامه ادامه می‌داد.

نکته‌ قابل توجه، درگیری فیزیکی روحانیون طرفدار و مخالف هاشمی با هم و لگد زندن یک غیر روحانی به پشت یک طلبه جوان اغتشاشگر بود!

هاشمی رفسنجانی پس از این اتفاقات، سفر یک روزه خود به قم را نیمه تمام گذاشت و به تهران برگشت.

برای آیت‌الله مصباح و این طرفدارانش متاسفم!!!

 

گشتی کوتاه در ماسوله

روستای تاریخی ماسوله همه ساله پذیرای مسافرانی از شهرهای دور و نزدیک و از خارج از کشور است که  معمولاً جهت بازدید از بافت معماری و تاریخی به این روستا می‌آیند. بسیاری از مسافران هم برای استفاده از آب و هوا و طبیعت مطبوع ماسوله به این شهر می‌آیند. در این میان باید از تورهای دسته‌جمعی کوچک و بزرگی نام برد که برای گردشی یک یا چند روزه به این روستا می‌آیند و در بین راه نیز با توقف در روستاها و شهرهای بین راه از جاذبه‌های طبیعی شمال ایران بهره‌مند می شوند.

درهر صورت جاذبه‌های تاریخی، معماری و طبیعی ماسوله به گونه‌ای است که هر نوع مسافر با هرنوع سلیقه‌ای را به سمت خود جذب می‌کند.

وجود امکانات رفاهی، راه ارتباطی مناسب و محل‌های اقامتی محلی و سنتی از امتیازاتی هستند که توان پذیرایی مردم این شهر را از مسافران افزایش می‌دهند.

دیدن ماسوله و معماری آن به عنوان یک شهر تاریخی و استفاده از مناظر طبیعی و ساختمانی زیبای آن طی حداقل یک شبانه روز اقامت در خانه‌های سنتی مردم مهمان‌نواز آن یادگاری بی‌نظیر برای هر مسافری خواهد بود.

ماسوله روستایی است با هزار اتاق بجای هزار خانه. اهالی، دیوار حیاط‌ها را خراب کرده‌اند و آن‌ها را به شهرداری سپرده‌اند. شهرداری هم برای هر ردیف حیاط، نامی انتخاب کرده است؛ کوچه یاس، کوچه شهید عندلیبی، کوچه عطاری ...

عابران از کوچه‌ها عبور می‌کنند، در همان حالی که از حیاط‌ها می‌گذرند.

با وجود تعداد فراوان گردشگرانی که به ماسوله می‌آیند، زنان و مردان ماسوله به انجام کارهای روزانه خود می‌پردازند که همین انجام کارهای روزانه در مقابل دیدگان گردشگران بر جذابیت‌های این روستا افزوده است.

دست‌فروش‌ها هم بساط خود را در حیاط کوچه‌ها پهن می‌کنند. لباس‌ها، ملافه‌ها، دستمال‌های آشپزخانه و جوراب‌های آویزان، جلوی چشم همه خشک می‌شود.

کف‌ کوچه و حیاط خانه‌ها، همزمان سقف خانه دیگری است. بنابراین شمعدانی‌های ایستاده در کنار حیاط کوچه، فضای سبزی است برای عابران(عامه)،اهالی خانه اصلی و اهالی خانه پایینی. گزنه‌هایی هم که در کوچه‌ها می‌رویند می‌تواند در عین زیبایی که به چشم‌انداز ماسوله می‌بخشد، به همان اندازه سرسبزی‌اش رنج‌آور هم باشد.

قهوه‌خانه با تخت‌های چوبی، با همه نشانه‌های ایرانی آن مانند سماور، قلیان، پشتی و احتمالا دیزی، نان سنگک و پیازچه، آش دوغ و آش رشته در همین حیاط کوچه‌ها جای گرفته‌است. گویی صاحبان خانه‌ها تخت یا تخت‌هایی را با قالیچه و پشتی در حیاط خود گذاشته باشند تا عصر‌ها در آن چای بنوشند.

در این روستا تفاوتی میان مغازه، اداره، کتاب‌فروشی و خانه وجود ندارد .در را باز می‌کنی وارد عطاری می‌شوی. باز می‌کنی مدرسه است. باز می‌کنی آهنگری است. باز می‌کنی نانوایی است یا که درمانگاه یا خانه یکی از اقوام است.

روز هشتم فروردین فرصتی فراهم شد تا به همراه یک تور یک روزه گردشگری به ماسوله برویم. سفر از ساعت 5 صبح شروع شد و تا ساعت 4 صبح روز بعد ادامه پیدا کرد. ساعت یک بعدازظهر رسیدیم ماسوله و بعد از ناهار، تا ساعت 5 از معماری و آب و هوای بی‌نظیر ماسوله لذت بردیم. به لحاظ پررویی ذاتی، تا آخرین نقطه ماسوله رفتیم، جایی که سر ما در ابرها و پای ما روی زمین بود. شاید دیدن طبیعت بکر ماسوله لذت‌بخش‌تر از دیدن بازار و گردش در مسیر پر رفت و آمد روستا باشد. گردش در کوچه پس کوچه‌های روستا و سکوت حاکم در بالاترین نقطه روستا خاطراتی فراموش نشدنی خلق می‌کند برای کسانی که در هیاهو و شلوغی تهران گم شده‌اند.

در گذری کوتاه در بازار ماسوله، همه چیز به چشم می‌خورد، حتی مهره اصلی مار. کنجد آغشته به گردو و عسل و لواشک‌های محلی از موادی است که به وفور در بازار به چشم می‌خورد. لحظه‌ای توقف در قهوه‌خانه آبی و خوردن چای در هوای نسبتا سرد ماسوله خستگی را از تن مسافران بیرون می‌کند. ساعت 5 بعد از ظهر به سمت تهران حرکت کردیم و در بین راه توقف در فومن و رودبار هم اضافه شد. رودبار به لحاظ انواع و اقسام زیتون و سیر ترشی و رب انار یکی از توقفگاههای ضروری برای مسافران خطه شمال است.

ساعت 4 صبح روز نهم فروردین رسیدیم تهران، در هوایی بارانی و دلی پر التهاب از دیر رسیدن به خانه!