نمیخوام بگم باخت حق ما بود، اما بهتر میتونستیم بازی کنیم. بر خلاف خیلیها که برانکو رو مقصر اصلی میدونند، من چنین اعتقادی ندارم. اما بهتر میتونستیم بازی کنیم. بر خلاف خیلیها که برانکو رو مقصر اصلی میدونند، من چنین اعتقادی ندارم.
- بالاخره گزارش سازمان قضایی نیروهای مسلح در مورد سقوط C-130 منتشر شد. ۴ نفر از تیپ ترابری منطقه هوایی مهرآباد و 4 نفر از بخش مراقبت پرواز و تقرب فردوگاه مهرآباد مقصر شناخته شدند. دلایلی که در مورد سقوط هواپیما ذکر شده منطقی به نظر میرسه و امیدوارم تا آخر برخورد با متهمان پرونده ادامه داشته باشه. البته این گزارش درباره هویت پنج نفری که هویتشون مشخص نشد و هیچ کس و کاری نداشتند و گمنام دفن شدند مطلبی نداره که همین مساله ابهامها رو زیاد میکنه.
- علی دایی اعصاب همه رو خرد کرده امیدوارم مقابل پرتغال توی ترکیب نباشه.
از آنجا که از این دولت کریمه هیچ چیز حتی پیامبر شدن احمدینژاد غیر عادی نیست، این سخنان هم طبیعی و معمولی به نظر میرسد، مثل همان هاله نور احمدینژاد در سازمان ملل و یا معجزاتش در عربستان! جالب آنکه هیچ کدام از این اظهارات و تشبیهات با مخالفت احمدینژاد روبرو نشده و حتی گاهی در روزهای اول ریاست جمهوری از سوی خودش بیان میشد.
رییس دیوان محاسبات کشور : در دو سفر اخیر که به ترکیه و سوریه داشتم، دو نکته توجه من را جلب کرد. در یکی از سفرها که آقای جعفری نیز همراه من بود، شاهد بودیم که آنجا مردم به وجود شما (احمدینژاد) افتخار میکردند و حتی در یک جا و محله به برکت وجود شما به ما هدیه دادند و گفتند رییسجمهور شما کسی است که یک تنه در برابر استکبار و آمریکا ایستاده است. در سوریه در شهر تاریخی بصرا که اسم آن را بعضا ممکن است نشنیده باشید، یکی از مسلمانان به من گفت که من معتقدم اگر بنا بود بعد از پیامبر، پیامبری بیاید، آن احمدینژاد بود و این ابراز احساسات برای ما افتخار بزرگی است. در حلب ما افتخار میکردیم؛ چرا که در این شهر وقتی راه میرفتیم همه به ما احترام میگذاشتند و به برکت وجود شما، ما را مورد نوازش و احترام قرار میدادند و حتی در جاهایی ما را به چای و بستنی دعوت میکردند و میگفتند دکتر احمدینژاد رییسجمهور ماست. در این کشورها حال و هوای دیگری حاکم بود.
وقتی هاشمی در حال سخنرانی بود، یکی از حاضران به بهانه اینکه قصد پرسیدن سوالی را دارد، نظم عمومی سالن را به هم زد و در ادامه، اعتراضات به صورت پراکنده اما پشت سر هم و از نقاط مختلف صحن ادامه یافت و هر یک از معترضین با همین بهانه که "قصد پرسیدن سوالی را دارم" نظم را بر هم میزدند که با واکنش جمعی از حاضران روبرو شد.
این در حالی بود که هاشمی رفسنجانی سعی میکرد با آرام کردن معترضین و جمعیت حاضر، سخنانش را ادامه دهد اما شخصی روحانی قصد داشت با فریاد زدن و حرکت به سوی جایگاه نظم مراسم را بههم بریزد که با واکنش شدید مردم و محافظان هاشمی روبرو شد که به درگیریهای پراکنده فیزیکی میان حاضران منجر شد. طرفداران هاشمی هم با شعار «مرگ بر منافق» و «خامنهای زنده باد هاشمی پاینده باد» و «هاشمی هاشمی حمایتت میکنیم» و «مرگ بر ضد ولایت فقیه» مخالفت خود را با این نوع حرکات اعلام کردند.
این وضعیت تقریبا تا پایان سخنرانی هاشمی و حتی ترک حرم و پایان مراسم ادامه پیدا کرد.
این گزارش حاکی است سخنرانی هاشمی رفسنجانی و حواشی آن به صورت مستقیم از شبکه یک و شبکه استانی قم در حال پخش بود که به محض شروع بینظمیها شبکه استانی پخش برنامه را قطع کرد اما شبکه یک سیما با وسعت نظر همچنان به پخش برنامه ادامه میداد.
نکته قابل توجه، درگیری فیزیکی روحانیون طرفدار و مخالف هاشمی با هم و لگد زندن یک غیر روحانی به پشت یک طلبه جوان اغتشاشگر بود!
هاشمی رفسنجانی پس از این اتفاقات، سفر یک روزه خود به قم را نیمه تمام گذاشت و به تهران برگشت.
برای آیتالله مصباح و این طرفدارانش متاسفم!!!
روستای تاریخی ماسوله همه ساله پذیرای مسافرانی از شهرهای دور و نزدیک و از خارج از کشور است که معمولاً جهت بازدید از بافت معماری و تاریخی به این روستا میآیند. بسیاری از مسافران هم برای استفاده از آب و هوا و طبیعت مطبوع ماسوله به این شهر میآیند. در این میان باید از تورهای دستهجمعی کوچک و بزرگی نام برد که برای گردشی یک یا چند روزه به این روستا میآیند و در بین راه نیز با توقف در روستاها و شهرهای بین راه از جاذبههای طبیعی شمال ایران بهرهمند می شوند.
درهر صورت جاذبههای تاریخی، معماری و طبیعی ماسوله به گونهای است که هر نوع مسافر با هرنوع سلیقهای را به سمت خود جذب میکند.
وجود امکانات رفاهی، راه ارتباطی مناسب و محلهای اقامتی محلی و سنتی از امتیازاتی هستند که توان پذیرایی مردم این شهر را از مسافران افزایش میدهند.
دیدن ماسوله و معماری آن به عنوان یک شهر تاریخی و استفاده از مناظر طبیعی و ساختمانی زیبای آن طی حداقل یک شبانه روز اقامت در خانههای سنتی مردم مهماننواز آن یادگاری بینظیر برای هر مسافری خواهد بود.
ماسوله روستایی است با هزار اتاق بجای هزار خانه. اهالی، دیوار حیاطها را خراب کردهاند و آنها را به شهرداری سپردهاند. شهرداری هم برای هر ردیف حیاط، نامی انتخاب کرده است؛ کوچه یاس، کوچه شهید عندلیبی، کوچه عطاری ...
عابران از کوچهها عبور میکنند، در همان حالی که از حیاطها میگذرند.
با وجود تعداد فراوان گردشگرانی که به ماسوله میآیند، زنان و مردان ماسوله به انجام کارهای روزانه خود میپردازند که همین انجام کارهای روزانه در مقابل دیدگان گردشگران بر جذابیتهای این روستا افزوده است.
دستفروشها هم بساط خود را در حیاط کوچهها پهن میکنند. لباسها، ملافهها، دستمالهای آشپزخانه و جورابهای آویزان، جلوی چشم همه خشک میشود.
کف کوچه و حیاط خانهها، همزمان سقف خانه دیگری است. بنابراین شمعدانیهای ایستاده در کنار حیاط کوچه، فضای سبزی است برای عابران(عامه)،اهالی خانه اصلی و اهالی خانه پایینی. گزنههایی هم که در کوچهها میرویند میتواند در عین زیبایی که به چشمانداز ماسوله میبخشد، به همان اندازه سرسبزیاش رنجآور هم باشد.
قهوهخانه با تختهای چوبی، با همه نشانههای ایرانی آن مانند سماور، قلیان، پشتی و احتمالا دیزی، نان سنگک و پیازچه، آش دوغ و آش رشته در همین حیاط کوچهها جای گرفتهاست. گویی صاحبان خانهها تخت یا تختهایی را با قالیچه و پشتی در حیاط خود گذاشته باشند تا عصرها در آن چای بنوشند.
در این روستا تفاوتی میان مغازه، اداره، کتابفروشی و خانه وجود ندارد .در را باز میکنی وارد عطاری میشوی. باز میکنی مدرسه است. باز میکنی آهنگری است. باز میکنی نانوایی است یا که درمانگاه یا خانه یکی از اقوام است.
روز هشتم فروردین فرصتی فراهم شد تا به همراه یک تور یک روزه گردشگری به ماسوله برویم. سفر از ساعت 5 صبح شروع شد و تا ساعت 4 صبح روز بعد ادامه پیدا کرد. ساعت یک بعدازظهر رسیدیم ماسوله و بعد از ناهار، تا ساعت 5 از معماری و آب و هوای بینظیر ماسوله لذت بردیم. به لحاظ پررویی ذاتی، تا آخرین نقطه ماسوله رفتیم، جایی که سر ما در ابرها و پای ما روی زمین بود. شاید دیدن طبیعت بکر ماسوله لذتبخشتر از دیدن بازار و گردش در مسیر پر رفت و آمد روستا باشد. گردش در کوچه پس کوچههای روستا و سکوت حاکم در بالاترین نقطه روستا خاطراتی فراموش نشدنی خلق میکند برای کسانی که در هیاهو و شلوغی تهران گم شدهاند.
در گذری کوتاه در بازار ماسوله، همه چیز به چشم میخورد، حتی مهره اصلی مار. کنجد آغشته به گردو و عسل و لواشکهای محلی از موادی است که به وفور در بازار به چشم میخورد. لحظهای توقف در قهوهخانه آبی و خوردن چای در هوای نسبتا سرد ماسوله خستگی را از تن مسافران بیرون میکند. ساعت 5 بعد از ظهر به سمت تهران حرکت کردیم و در بین راه توقف در فومن و رودبار هم اضافه شد. رودبار به لحاظ انواع و اقسام زیتون و سیر ترشی و رب انار یکی از توقفگاههای ضروری برای مسافران خطه شمال است.
ساعت 4 صبح روز نهم فروردین رسیدیم تهران، در هوایی بارانی و دلی پر التهاب از دیر رسیدن به خانه!
امروز اسبابکشی کردم از بلاگفا اومدم اینجا. آدم بدون وبلاگ مثل انسانی میمونه که داره خفه میشه. وبلاگ راه ارتباط انسان با دنیای مجازیه و وقتی این راه فیلتر میشه انگار پنجرههای اتاق رو گل گرفتند. هنوز هم وبلاگ دفتر خاطرات رو دارم اما از اینجا نمیتونم به روزش کنم.
امروز تشییع جنازه پدر احمدینژاد بود. خودش رفت توی قبر و پدرش رو خاک کرد و محافظها هم خاک ریختند و سنگ گذاشتند. انصافا مرگ پدر یکی از بزرگترین غمهای زندگی آدمهاست. خدا رحمتش کنه.
امروز تولد شهید حسن قریب هم هست. روحش شاد.